پارت صد و هشتم

زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

صدای پدرم را شنیدم:

ـ هدیه!

به طرفش نگاه کردم و گفتم:

ـ بله بابا.

ـ نوید کلید خونه‌‌‌‌ش رو داد که بریم اونجا. نمی‌‌خواستم قبول کنم اما خیلی اصرار کرد. گفت تو مدتی که طناز بیمارستانه اونجا بمونیم.

کمی دلم آرام گرفت. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید