آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و هشتم
زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
صدای پدرم را شنیدم:
ـ هدیه!
به طرفش نگاه کردم و گفتم:
ـ بله بابا.
ـ نوید کلید خونهش رو داد که بریم اونجا. نمیخواستم قبول کنم اما خیلی اصرار کرد. گفت تو مدتی که طناز بیمارستانه اونجا بمونیم.
کمی دلم آرام گرفت. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
م
00فقط به خاطر پارسانبود ،عذاب وجدان گناهای گذشته وحسادتش به رویا وهدیه نذاشت هیچوقت آرامش داشته باشه